امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Budget

ˈbʌdʒɪt ˈbʌdʒɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    budgeted
  • شکل سوم:

    budgeted
  • سوم‌شخص مفرد:

    budgets
  • وجه وصفی حال:

    budgeting
  • شکل جمع:

    budgets

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
بودجه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The government submitted next year's budget to the Majles.
- دولت بودجه‌ی سال آینده را به مجلس تقدیم کرد.
- the budget allotted for building new schools
- اعتبار تخصیص یافته برای ساختن مدارس تازه
- to be on a tight budget
- از نظر مالی در مضیقه بودن
verb - transitive
بودجه‌بندی کردن، هزینه را برنامه‌ریزی کردن، تنظیم کردن
- the amount budgeted for the next year
- مبلغی که برای سال دیگر بودجه‌بندی شده (در بودجه منظور شده)
- You must budget your time.
- باید وقت خودت را برنامه‌ریزی کنی.
- Through careful budgeting they cut the costs by ten percent.
- با بودجه‌بندی دقیق هزینه‌ها را ده درصد کاهش دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد budget

  1. noun financial plan
    Synonyms: account, aggregate, allocation, allowance, bulk, cost, estimated expenses, finances, fiscal estimate, funds, means, planned disbursement, quantity, quantum, resources, spending plan, statement, total
  2. verb plan money or action
    Synonyms: allocate, apportion, calculate, compute, cost, estimate, predict, ration

Phrasal verbs

  • budget for

    در بودجه منظور کردن، (برای چیزی) اعتبار تخصیص دادن (در بودجه)

Collocations

  • budget account

    (انگلیس) حساب نسیه (در فروشگاه‌ها و غیره)، اعتبار خرید قسطی

ارجاع به لغت budget

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «budget» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/budget

لغات نزدیک budget

پیشنهاد بهبود معانی