امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bureaucrat

ˈbjʊrəkræt ˈbjʊərəkræt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bureaucrats

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کارمند (دولت)، مأمور دولتی، دیوان‌سالار (عضو دیوان‌سالاری)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The power-hungry bureaucrat used his position to control those around him.
- دیوان‌سالار تشنه‌ی قدرت از موقعیت خود برای کنترل اطرافیانش استفاده کرد.
- The bureaucrat was responsible for overseeing the implementation of new policies.
- کارمند دولت مسئول نظارت بر اجرای سیاست‌های جدید بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bureaucrat

  1. noun government official
    Synonyms: administrator, civil servant, desk-jockey, functionary, office-holder, pencil-pusher, politician, public servant

ارجاع به لغت bureaucrat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bureaucrat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bureaucrat

لغات نزدیک bureaucrat

پیشنهاد بهبود معانی