امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bystander

ˈbaɪˌstændər ˈbaɪˌstændə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bystanders

معنی و نمونه‌جمله

noun
تماشاگر، تماشاچی، بیننده، ناظر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The police kept bystanders away from the scene of accident.
- پلیس تماشاچیان را از محل حادثه دور کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bystander

  1. noun person who watches
    Synonyms: eyewitness, gaper, kibitzer, looker-on, observer, onlooker, passerby, spectator, viewer, watcher, witness
    Antonyms: participant

ارجاع به لغت bystander

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bystander» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bystander

لغات نزدیک bystander

پیشنهاد بهبود معانی