معنی calcium به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈkælsiəm ˈkælsiəm

توضیحات

نماد: Ca

عدد اتمی: 20

جرم اتمی: 40.078

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

شیمی عنصر شیمیایی کلسیم، عنصر کلسیم

لیست لغات شیمی در انگلیسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Many dairy products are rich in calcium.

- بسیاری از محصولات لبنی سرشار از کلسیم هستند.

- Calcium is essential for strong bones and teeth.

- کلسیم برای استحکام استخوان‌ها و دندان‌ها ضروری است.

- The body requires calcium for proper nerve transmission.

- بدن برای انتقال صحیح عصبی به کلسیم نیاز دارد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد calcium

noun a white metallic element that burns with a brilliant light; the fifth most abundant element in the earth's crust; an important component of most plants and animals

ارجاع به لغت calcium

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «calcium» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/calcium

لغات نزدیک calcium

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند