امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Can

kən kən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    canned
  • شکل سوم:

    canned
  • سوم‌شخص مفرد:

    cans
  • وجه وصفی حال:

    canning
  • شکل جمع:

    cans

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

auxiliary verb A1
توانستن، قادر بودن، قدرت داشتن، امکان داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Can you swim?
- می‌توانی شنا کنی؟
- I can't come tonight.
- امشب نمی‌توانم بیایم.
- The ceiling can collapse any time.
- سقف ممکن است هر لحظه فروریزد.
- You can't jail innocent people!
- شما نمی‌بایستی مردم بی‌گناه را زندان بیفکنید!
- Sorry, you can't smoke here!
- متأسفم، در اینجا نمی‌توانید سیگار بکشید!
noun countable
قوطی، قوطی کنسرو، حلبی
- a can of beer
- یک قوطی آبجو
- She took the tea out of the package and put it in a can.
- چای را از بسته درآورد و در قوطی ریخت.
- a can of shoe polish
- قوطی واکس
- a can of vegetable oil
- یک حلب روغن گیاهی
- a milk can
- ظرف شیر
- a can of motor oil
- یک قوطی روغن ماشین
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
باسن، سرین، نشیمنگاه
noun countable
توالت
noun countable
زندان
- He spent five years in the can.
- او پنج سال زندان بود.
verb - transitive
کنسرو کردن، در قوطی ریختن
- Fresh or canned green bean?
- لوبیا سبز تازه یا لوبیا سبز کنسروی؟
- My mother used to can tomatoes every summer.
- هر تابستان مادرم گوجه‌فرنگی در قوطی می‌کرد.
verb - transitive
اخراج کردن
- This teacher had been canned two years ago.
- این معلم را دو سال پیش بیرون کرده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد can

  1. noun container, usually metallic
    Synonyms: aluminum, bottle, bucket, canister, cannikin, gunboat, gutbucket, jar, package, pop top, receptacle, tin, vessel
  2. noun toilet
    Synonyms: head, john, johnny, latrine, lavatory, litter box, outhouse, pot, potty, privy, restroom, sandbox, throne, washroom, water closet
  3. noun buttocks
    Synonyms: backside, behind, butt, derrière, fanny, fundament, gluteus maximus, hind end, posterior, rump, seat, tush
  4. verb preserve fruit, vegetable
    Synonyms: bottle, keep, put up
  5. verb be able
    Synonyms: be capable of, be equal to, be up to, be within one’s area, be within one’s control, can do, commit, could, cut the mustard, have it made, lie in one’s power, make it, make out, make the grade, manage, may, take care of
    Antonyms: cannot
  6. verb fire from job
    Synonyms: ax, boot, bounce, cashier, discharge, dismiss, expel, give the heave ho, kick out, let go, sack, terminate
    Antonyms: employ, hire

Collocations

  • can but

    فقط می‌تواند، ممکن است

Idioms

  • carry the can

    (انگلیس - عامیانه) تقصیر را به عهده گرفتن

  • in the can

    (عامیانه) 1- تمام، کامل 2- ضبط یا فیلمبرداری شده؛ ولی هنوز به بازار نیامده

  • can of worms

    شرایط بغرنج، وضعیت دشوار، مخمصه‌، وضعیت پردردسر و پیچیده

ارجاع به لغت can

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «can» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/can

لغات نزدیک can

پیشنهاد بهبود معانی