گذشتهی ساده:
cappedشکل سوم:
cappedسومشخص مفرد:
capsوجه وصفی حال:
cappingشکل جمع:
capsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کلاه به دست (با تواضع)
چیزی را بر تارک چیز دیگری گذاشتن، چیزی را روی چیز دیگری قرار دادن
(امریکا - عامیانه) بیش یا بهتر از حد انتظار انجام دادن، از خوب هم بهتر عرضه کردن، شاهکار کردن
(در مورد کنایه و غیره) اگر به شما میخورد، به خود بگیرید!، منظورم شما بود!
(برای شوهری) در نظر گرفتن، به شکار شوهر (یا معشوق) رفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cap