امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Capacitor

kəˈpæsət̬ər kəˈpæsɪtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun
خازن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
باطری، ذخیره‌کننده برق، خازن، انباره
- capacitor motor
- موتور اندوزه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد capacitor

  1. noun An electrical device characterized by its capacity to store an electric charge
    Synonyms: capacitance, condenser, electrical condenser

ارجاع به لغت capacitor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «capacitor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/capacitor

لغات نزدیک capacitor

پیشنهاد بهبود معانی