امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Capital Stock

    ˈkæp.ɪ.təl stɑk ˈkæp.ɪ.tᵊl stɒk
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable uncountable
    انگلیسی آمریکایی اقتصاد سهام سرمایه
    لغات تخصصی اقتصاد در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - The company decided to increase its capital stock to fund its expansion plans.
    - این شرکت تصمیم گرفت برای تأمین مالی برنامه‌های توسعه‌ی خود سهام سرمایه‌ی خود را افزایش دهد.
    - The capital stock of the company was fully subscribed.
    - پذیره‌نوسی سهام سرمایه‌ی شرکت به طور کامل انجام شد.
    noun countable uncountable
    اقتصاد موجودی سرمایه (ارزش کل ساختمان‌ها و ماشین‌آلات و غیره در یک اقتصاد خاص یا متعلق به یک شرکت خاص که برای تولید کالاها و خدمات از آن استفاده می‌شود)
    - The company's capital stock includes a state-of-the-art manufacturing facility and a fleet of delivery trucks.
    - موجودی سرمایه‌ی این شرکت مشتمل بر یک مرکز تولیدی پیشرفته و ناوگان کامیون‌های تحویل کالا است.
    - The government is investing in infrastructure to boost the country's capital stock.
    - حکومت در حال سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها برای افزایش موجودی سرمایه‌ی کشور است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد capital stock

    1. noun authorized stock issued by a company
      Synonyms: authorized capital stock, authorized shares, authorized stock, issued capital stock

    ارجاع به لغت capital stock

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «capital stock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/capital-stock

    لغات نزدیک capital stock

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خط شیار خفت عقل خلع کسوت کردن خلوت شکنی خم کردنی خموشگری کردن خمیده شدن خوابکی بودن خواهکاره خود بزرگ شمار خود را خفیف کردن خود پدافند خودآئینی خودآموز خوداتکا خودانگیزانه خودایمن خودپوش خودپیشاوری خوراک پیک نیک خورشید ماهی خورگرفت کردن خوش آمدگری خوش بنیه گی خوشبینی گرایی خوشکامساز خون روش داشتن خونخوار شدن خونرنگزا خیره چشمی خیززدن خیزش موشک