امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Capricious

kəˈprɪʃəs kəˈprɪʃəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more capricious
  • صفت عالی:

    most capricious

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
هوس‌باز، دمدمی‌مزاج، هوس‌ران

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The people's support for him was very capricious.
- حمایت مردم از او از روی هوس بود.
- She capriciously decided to sell the house and buy jewellery.
- او از روی هوس‌بازی تصمیم گرفت که خانه را بفروشد و جواهر بخرد.
adjective
(مهجور) تخیلی، پرخواب و خیال
- in March the weather became capricious again.
- در ماه مارس هوا دوباره متغیر شد.
- a capricious market
- بازار بی‌ثبات
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد capricious

  1. adjective given to sudden behavior change
    Synonyms: any way the wind blows, arbitrary, blowing hot and cold, careless, changeful, contrary, crotchety, effervescent, erratic, every which way, fanciful, fickle, fitful, flaky, flighty, freakish, gaga, helter-skelter, humorsome, impulsive, inconstant, kinky, lubricious, mercurial, moody, mutable, notional, odd, picky, punchy, queer, quirky, temperamental, ticklish, unpredictable, unreasonable, unstable, up and down, vagarious, variable, volatile, wayward, whimsical, yo-yo
    Antonyms: constant, dependable, sensible, staid, steadfast, steady

ارجاع به لغت capricious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «capricious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/capricious

لغات نزدیک capricious

پیشنهاد بهبود معانی