امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Carried Out

    kɛriːd aʊt ˈkærid aʊt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B1
    انجام‌شده، محقق‌شده، پیاده‌سازی‌شده، صورت‌گرفته

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - The carried out experiment yielded surprising results.
    - آزمایش انجام‌شده نتایج شگفت‌انگیزی داشت.
    - The carried out mission was a success, with all objectives completed.
    - مأموریت انجام‌شده یک موفقیت بود و همه‌ی اهداف محقق شدند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت carried out

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «carried out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/carried-out

    لغات نزدیک carried out

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند