امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Carry Out

American: ˈkæriˈaʊt British: ˈkæriaʊt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

phrasal verb B1
به انجام رسانیدن، انجام دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He carried out all of his plans.
- همه‌ی نقشه‌های خود را به انجام رسانید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد carry out

  1. phrasal verb complete activity
    Synonyms: accomplish, achieve, carry through, consummate, discharge, effect, effectuate, execute, finalize, fulfill, implement, meet, perform, realize
    Antonyms: leave, not finish, stop
  2. phrasal verb Hold while moving it out

ارجاع به لغت carry out

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «carry out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/carry out

لغات نزدیک carry out

پیشنهاد بهبود معانی