امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Casserole

    ˈkæsəroʊl ˈkæsərəʊl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable uncountable C2
    غذا و آشپزی کسرول (نوعی غذای گوشتی که در ظرف بزرگ با دیواره‌ی عمیق در فر پخته می‌شود.)
    افعال مربوط به آشپزی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - She prepared a hearty chicken casserole for the family dinner.
    - او کسرول مرغ مقوی برای شام خانوادگی آماده کرد.
    - The recipe called for a mix of vegetables and cheese in the casserole.
    - دستور پخت مخلوطی از سبزیجات و پنیر را در کسرول می‌خواست.
    noun countable C2
    قابلمه، آرام‌پز
    - He brought a warm casserole to the potluck party.
    - او یک قابلمه‌ی گرم به مهمانی غذای مختصر آورد.
    - The casserole was filled with layers of cheese and vegetables.
    - آرام‌پز را با لایه‌هایی از پنیر و سبزیجات پر کرده بودند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد casserole

    1. noun dish consisting of a combination of cooked food
      Synonyms: covered dish, goulash, hash, meat pie, pot pie, pottage, stew, stroganoff

    ارجاع به لغت casserole

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «casserole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/casserole

    لغات نزدیک casserole

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند