امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cavity

ˈkævəti ˈkævəti ˈkævəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cavities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
گودال، چاله، حفره، شکاف، سوراخ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Water enters the cavity at one end and is expelled at the other.
- آب از یک طرف گودال وارد و از طرف دیگر بیرون ریخته می‌شود.
- water-filled cavities in limestone
- حفره‌های پر از آب در سنگ آهک
noun countable
پزشکی کرم‌خوردگی (دندان)
- Dr. Jamsheed filled the cavity in my tooth.
- دکتر جمشید کرم‌خوردگی دندان مرا پر کرد.
- He felt a sharp pain, realizing he had a cavity.
- او احساس درد شدیدی کرد و متوجه شد که کرم‌خوردگی دندان دارد.
noun countable
پزشکی حفره، گودال
- the nasal cavity
- حفره‌ی بینی
- body cavity
- حفره‌ی بدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cavity

  1. noun sunken or decayed area
    Synonyms: atrium, basin, bursa, caries, chamber, crater, decay, dent, depression, gap, hole, hollow, pit, pocket, sinus, socket, vacuity, void

ارجاع به لغت cavity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cavity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cavity

لغات نزدیک cavity

پیشنهاد بهبود معانی