امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Chasten

ˈtʃeɪsn ˈtʃeɪsn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
تصفیه و تزکیه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Like two children chastened by the teacher...
- مانند دو کودکی که توسط معلم توبیخ شده باشند...
- The gambler's suicide had a chastening effect on his friends.
- خودکشی قمارباز اثر منزه‌کننده‌ای بر دوستان او داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chasten

  1. verb correct, humiliate
    Synonyms: abase, admonish, afflict, berate, call down, castigate, chastise, chide, cow, curb, discipline, exprobate, fulminate against, have on the carpet, humble, objurgate, penalize, punish, rake over the coals, rebuke, reprehend, repress, reprimand, reproach, reprove, restrain, scold, scourge, soften, subdue, take to task, tame, tongue-lash, try, upbraid
    Antonyms: aid, animate, assist, boost, cheer, comfort, embolden, encourage, help, honor, uplift

ارجاع به لغت chasten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chasten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chasten

لغات نزدیک chasten

پیشنهاد بهبود معانی