امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Chiffonier

    American: ˌʃɪfəˈnɪər British: ˌʃɪfəˈnɪə
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: chiffonnier

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    انگلیسی آمریکایی کمد کشویی، کمد کشودار (بلند و اغلب دارای آیینه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - After moving into the new apartment, we had to buy a chiffonier to store all our clothes.
    - پس از نقل‌مکان به آپارتمان جدید، مجبور شدیم یک کمد کشودار بخریم تا تمام لباس‌هایمان را در آن قرار دهیم.
    - I organized all of my clothes in the chiffonnier, separating them by color and type.
    - همه‌ی لباس‌هایم را در کمد کشویی مرتب کردم و آن‌ها را بر اساس رنگ و نوع جدا کردم.
    noun countable
    انگلیسی بریتانیایی کمد کشویی کوچک، کمد کشودار کوچک
    - The chiffonier in the living room held all of their board games and puzzles.
    - کمد کشویی کوچک اتاق نشیمن همه‌ی بازی‌های رومیزی (=تخته‌ای) و پازل‌های آن‌ها را در خود جای داده بود.
    - He found an old photograph hidden away in the drawers of the chiffonnier in his grandmother's house.
    - او یک عکس قدیمی را –که در کشوهای کمد کشویی کوچک خانه‌ی مادربزرگش پنهان شده بود– پیدا کرد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد chiffonier

    1. noun A tall elegant chest of drawers
      Synonyms: commode, bureau, cabinet, chest, cupboard, dresser

    ارجاع به لغت chiffonier

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «chiffonier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chiffonier

    لغات نزدیک chiffonier

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار