امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Childhood

ˈtʃaɪldhʊd ˈtʃaɪldhʊd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B1
بچگی، طفولیت، کودکی، خردسالی، خردی، نوپایی، نوباوگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- My father passed his childhood in Shiraz.
- پدرم کودکی خود را در شیراز گذراند.
- His difficult childhood shaped him into a resilient and determined person.
- کودکی سختش او را به شخصی تاب‌آور و مصمم تبدیل کرد.
- Cave dwelling was one of the aspects of the childhood of civilization.
- غارنشینی یکی از جنبه‌های نوپایی تمدن بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد childhood

  1. noun period of being young
    Synonyms: adolescence, babyhood, cradle, immaturity, infancy, juniority, juvenility, minority, nonage, nursery, puberty, pupilage, schooldays, teens, tender age, youth
    Antonyms: adulthood

ارجاع به لغت childhood

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «childhood» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/childhood

لغات نزدیک childhood

پیشنهاد بهبود معانی