امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Chilly

    ˈtʃɪli ˈtʃɪli
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      chillier

    • صفت عالی:

      chilliest

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective C1
    آب‌و‌هوا ( chilled =) سرد، خنک
    لیست لغات مرتبط با آب‌و‌هوا به انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - It was not freezing, yet it was still chilly.
    - یخبندان نبود؛ ولی با وجود این سرد بود.
    - Give me the blanket, I still feel chilly.
    - پتو را بده، هنوز سردم است.
    - His wife answered my greeting with a chilly look.
    - خانم او سلام مرا با نگاه سردی پاسخ داد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد chilly

    1. adjective cold
      Synonyms: arctic, biting, blowy, breezy, brisk, cool, crisp, drafty, freezing, fresh, frosty, glacial, hawkish, icebox, icy, nippy, penetrating, sharp, snappy, wintry
      Antonyms: hot, tropical, warm
    2. adjective unfriendly, aloof
      Synonyms: cold, frigid, hostile, unfriendly, unresponsive, unsympathetic, unwelcoming
      Antonyms: friendly, responsive, sympathetic, warm, welcoming

    ارجاع به لغت chilly

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «chilly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chilly

    لغات نزدیک chilly

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار