امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Chow

tʃaʊ tʃaʊ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
(عامیانه)غذا، خوراکی، سگ خپله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Let's have some chow now.
- حالا بیا یه چیزی بخوریم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chow

  1. noun Something fit to be eaten
    Synonyms: eats, grub, zhou, food, aliment, bread, comestible, diet, edible, esculent, bye, fare, foodstuff, dog, meat, nourishment, nurture, chuck, nutriment, nutrition, pabulum, pap, provender, Zhou dynasty, provision, sustenance, victual, meal, chou, mess, victuals, Chou Dynasty, Chow dynasty
  2. noun Breed of medium-sized dogs with a thick coat and fluffy curled tails and distinctive blue-black tongues; believed to have originated in northern China
    Synonyms: chow-chow
  3. verb To take (food) into the body as nourishment
    Synonyms: consume, devour, eat, fare, ingest, partake

ارجاع به لغت chow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chow

لغات نزدیک chow

پیشنهاد بهبود معانی