معنی classmate به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈklæsmeɪt ˈklɑːsmeɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

هم‌کلاسی، هم‌آموز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Borzoo Khezry is one of my old classmates.

- برزو خضری یکی از هم‌کلاسی‌های قدیمی من است.

- The new classmate seems shy but very friendly.

- همکلاسی جدید خجالتی اما بسیار مهربان به نظر می‌رسد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد classmate

noun An acquaintance that you go to school with

Synonyms: schoolmate, schoolfellow, class fellow

ارجاع به لغت classmate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «classmate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/classmate

لغات نزدیک classmate

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return