امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Closeness

ˈkloʊsnəs ˈkləʊsnəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
نزدیکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the geographical closeness
- نزدیکی جغرافیایی
- Maltese cuisine is influenced by Malta’s physical closeness to Italy.
- سبک آشپزی مالتی تحت‌تأثیر نزدیکی فیزیکی مالت به ایتالیا است.
noun uncountable
(به/با/بین کسی یا چیزی) صمیمیت، نزدیکی عاطفی
- A special closeness exists between twins.
- صمیمیت خاصی بین دوقلوها وجود دارد.
- Jefferson always felt a closeness to the land and to a rural way of life.
- جفرسون همیشه احساس نزدیکی عاطفی به سرزمین و شیوه‌ی زندگی روستایی داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد closeness

  1. noun The condition of being friends
    Synonyms: intimacy, secretiveness, parsimony, chumminess, companionship, adjacency, comradeship, compactness, density, illiberality, familiarity, meanness, nearness, fellowship, minginess, penuriousness, friendship, propinquity, proximity, niggardness, reticence, secrecy, crypticness, stinginess, parsimoniousness, strictness, tightness, humidness, tightfistedness, restrictedness, viscousness
    Antonyms: openness, farness
  2. noun Close or warm friendship
    Synonyms: intimacy, familiarity
  3. noun The spatial property resulting from a relatively small distance
    Synonyms: nearness, airlessness, straitness
  4. noun The quality of being close and poorly ventilated
    Synonyms: stuffiness

لغات هم‌خانواده closeness

ارجاع به لغت closeness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «closeness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/closeness

لغات نزدیک closeness

پیشنهاد بهبود معانی