امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Coincide

ˌkoʊɪnˈsaɪd ˌkəʊənˈsaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    coincided
  • شکل سوم:

    coincided
  • سوم‌شخص مفرد:

    coincides
  • وجه وصفی حال:

    coinciding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C2
هم‌زمان بودن، باهم روی دادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Khoozestan's western boundary coincides with Arvand Rood's course.
- مرز غربی خوزستان منطبق با کرانه‌ی اروندرود است.
- This year Nowruz coincides with a day of martyrdom.
- امسال نوروز با یک روز شهادت مصادف شده است.
- Our arrival coincided with her departure.
- ورود ما با عزیمت او هم‌زمان بود.
- Our interests coincide.
- علایق ما شبیه است.
- The political ideas of that (married) couple coincide completely.
- عقاید سیاسی آن زن و شوهر کاملاً متوافق‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coincide

  1. verb go along with; coexist
    Synonyms: accompany, accord, acquiesce, agree, be concurrent, befall, be the same, come about, concert, concur, correspond, equal, eventuate, harmonize, identify, jibe, match, occur simultaneously, quadrate, square, sync, synchronize, tally
    Antonyms: clash, deviate, differ, disagree, diverge, mismatch

ارجاع به لغت coincide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coincide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coincide

لغات نزدیک coincide

پیشنهاد بهبود معانی