امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Colosseum

    ˌkɑːləˈsiːəm ˌkɒləˈsiːəm
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    تماشاخانه‌ی بزرگ، آمفی‌تئاتر بزرگ (محوطه‌ای دایره‌ای یا بیضی‌شکل با صندلی‌هایی در اطراف آن برای تماشای ورزش‌ها و سرگرمی‌ها)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - Many concerts and sporting events are held in the colosseums around the world.
    - بسیاری از کنسرت‌ها و رویدادهای ورزشی در تماشاخانه‌های بزرگ در سراسر جهان برگزار می‌شوند.
    - The colosseum in Nimes, France is a popular tourist attraction.
    - تماشاخانه‌‌ی شهر «نیم» در فرانسه، جاذبه‌ی توریستی محبوبی است.
    noun
    کولوسئوم، کلوسیوم (بزرگ‌ترین تماشاخانه در امپراتوری روم)
    - The Colosseum is one of the most iconic landmarks in Rome, attracting millions of tourists every year.
    - کولوسئوم یکی از نمادین‌ترین مکان‌های دیدنی رم است که سالانه میلیون‌ها گردشگر را به خود جذب می‌کند.
    - The Colosseum had a seating capacity of up to 80,000 spectators.
    - کلوسیوم ظرفیت نشستن بیش از ۸۰ هزار تماشاگر را داشت.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد colosseum

    1. noun A large amphitheater in Rome whose construction was begun by Vespasian about AD 75 or 80
      Synonyms: Amphitheatrum Flavium

    ارجاع به لغت colosseum

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «colosseum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/colosseum

    لغات نزدیک colosseum

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند