امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Compatriot

kəmˈpeɪtriət kəmˈpætriət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
هم‌میهن، هم‌وطن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compatriot

  1. noun fellow countryman/countrywoman
    Synonyms: fellow citizen, national

ارجاع به لغت compatriot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compatriot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compatriot

لغات نزدیک compatriot

پیشنهاد بهبود معانی