معنی compensating به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

گذشته‌ی ساده:
compensated
شکل سوم:
compensated
سوم‌شخص مفرد:
compensates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

جبران‌کننده، متعادل‌ساز، جبرانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- compensating transformer

- مبدل جبران‌کننده

- compensating balance

- مانده‌ی جبرانی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compensating

adjective refunding

Synonyms: atoning, adjusting, reimbursing, repaying, settling, balancing, balanced, compensatory

ارجاع به لغت compensating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «compensating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compensating

لغات نزدیک compensating

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار