امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Complexity

kəmˈpleksəti kəmˈpleksəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    complexities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
پیچیدگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The complexity of the human brain is still not fully understood by scientists.
- دانشمندان هنوز به‌طور کامل پیچیدگی مغز انسان را درک نکرده‌اند.
- The complexity of the application caused numerous glitches and errors.
- پیچیدگی این برنامه‌ی کاربردی باعث بروز عیب‌های فنی و خطاهای متعددی شد.
- the complexity of this computer's structure
- پیچیدگی ساختمان این کامپیوتر
noun countable
پیچیدگی، هر چیز پیچیده و بغرنج
- He became acquainted with the complexities of political life.
- با پیچیدگی‌های زندگی سیاسی آشنا شد.
- The project manager faced numerous complexities when trying to integrate the new software system.
- مدیر پروژه هنگام تلاش برای ادغام سیستم نرم‌افزاری جدید با پیچیدگی‌های متعددی مواجه شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complexity

  1. noun complicatedness
    Synonyms: complication, convolution, elaboration, entanglement, intricacy, involvement, multiplicity, ramification
    Antonyms: clarity, directness, ease, obvious, simplicity

لغات هم‌خانواده complexity

  • noun
    complexity
  • adjective
    complex

ارجاع به لغت complexity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complexity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/complexity

لغات نزدیک complexity

پیشنهاد بهبود معانی