امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Concave

    ˈkɑːnkeɪv ˈkɒŋkeɪv
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective noun
    کاو، مقعر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - The concave mirror was used to reflect light in a specific direction.
    - از آیینه‌ی مقعر برای انعکاس نور در جهت خاصی استفاده می‌شد.
    - The concave shape of the bowl made it perfect for holding soup.
    - شکل مقعر کاسه آن را برای نگهداری سوپ عالی کرده است.
    - The concave lens helped to correct the patient's nearsightedness.
    - عدسی مقعر به اصلاح نزدیک‌بینی بیمار کمک کرد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد concave

    1. adjective curved, depressed
      Synonyms: biconcave, cupped, dented, dimpled, dipped, excavated, hollow, hollowed, incurvate, incurvated, incurved, indented, round, rounded, sagging, scooped, sinking, sunken
      Antonyms: convex, distended

    ارجاع به لغت concave

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «concave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concave

    لغات نزدیک concave

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار