امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Conciliate

kənˈsɪlieɪt kənˈsɪlieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    conciliated
  • شکل سوم:

    conciliated
  • سوم‌شخص مفرد:

    conciliates
  • وجه وصفی حال:

    conciliating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
دل‌جویی کردن، آشتی دادن، تسکین دادن، آرام کردن، فرو نشاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- to conciliate angry customers
- از مشتریان خشمگین دل‌جویی کردن
- to conciliate (between) the parties in a dispute
- طرفین مشاجره را با هم آشتی دادن
verb - transitive
دل کسی را به دست آوردن
- After winning the elections, he tried to conciliate his rivals.
- پس‌از پیروزی در انتخابات کوشید که دل رقبای خود را به دست آورد.
- He attempted to conciliate his friend with a heartfelt apology and a thoughtful gift.
- او سعی کرد با یک عذرخواهی صمیمانه و هدیه‌ای حساب‌شده دل دوستش را به دست آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conciliate

  1. verb placate
    Synonyms: appease, pacify, satisfy, win over

ارجاع به لغت conciliate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conciliate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conciliate

لغات نزدیک conciliate

پیشنهاد بهبود معانی