امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Confess

kənˈfes kənˈfes
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    confessed
  • شکل سوم:

    confessed
  • سوم‌شخص مفرد:

    confesses
  • وجه وصفی حال:

    confessing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B2
اقرار کردن، اعتراف کردن، مقر آمدن، اذعان کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He confessed himself ignorant of classical music.
- او به بی‌اطلاعی خود درباره‌ی موسیقی کلاسیک اعتراف کرد.
- He confessed to three of the four charges brought against him.
- او به سه‌تا از چهار اتهام وارده علیه او اقرار کرد.
verb - intransitive verb - transitive
(به گناهان خود) اعتراف کردن (در دین مسیحیت)
- The old man wrote his will, confessed his sins (to a priest) and died.
- پیرمرد وصیت‌نامه‌ی خود را نوشت و (نزد کشیش) به گناهان خود اعتراف کرد و مرد.
- He confessed his crimes.
- او به جنایات خود اعتراف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confess

  1. verb admit, confirm
    Synonyms: acknowledge, affirm, allow, assert, attest, aver, avow, blow, blurt out, chirp, clue in, come clean, come out, concede, confide, declare, disclose, divulge, dump on, evince, finger, fink, grant, humble oneself, leak, let on, level with, make clean breast of, manifest, narrate, open one’s heart, own, own up, post, profess, prove, rat on, recognize, relate, reveal, sing, snitch, sound off, spill the beans, spit out, squeal, tip hand, unload, vent, weasel
    Antonyms: conceal, deny, disavow, disown, hide, mask, repudiate, secrete

Collocations

  • confess to

    اذعان کردن، اقرار کردن، معترف بودن

  • stand confessed as

    آشکار شدن به عنوان، برملا شدن، معترف شناخته شدن

ارجاع به لغت confess

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confess» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confess

لغات نزدیک confess

پیشنهاد بهبود معانی