امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Conquer

    ˈkɑːŋkər ˈkɒŋkə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      conquered

    • شکل سوم:

      conquered

    • سوم‌شخص مفرد:

      conquers

    • وجه وصفی حال:

      conquering

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive adverb C1
    پیروزی یافتن بر، فتح کردن، تسخیر کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - Within a few days, the Germans conquered half of Poland.
    - آلمانها ظرف چند روز نیمی از لهستان را تسخیر کردند.
    - Nader conquered his enemies.
    - نادر بر دشمنان خود غلبه کرد.
    - Scientists hope to conquer cancer.
    - دانشمندان امیدوارند بر سرطان چیره شوند (راه غلبه بر بیماری سرطان را بیابند).
    - He tried to conquer his bad habits.
    - او کوشید بر عادت‌های بد خود مستولی (چیره) شود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد conquer

    1. verb defeat, overcome
      Synonyms:
      beat defeat overcome control master prevail succeed vanquish crush subdue frustrate overpower rout throw foil thwart humble lick worst overmaster subjugate whip reduce circumvent outwit triumph clobber override trash total discomfit get the better of zap bring to knees shut down cream drub wipe off map trample underfoot quell checkmate
      Antonyms:
      lose fail give up surrender yield capitulate retreat succumb
    1. verb win; obtain
      Synonyms:
      obtain win acquire achieve succeed overcome prevail master seize occupy triumph best annex overrun
      Antonyms:
      lose forfeit surrender

    ارجاع به لغت conquer

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «conquer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conquer

    لغات نزدیک conquer

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    ده واحدی دهانه باجه دهانه منقار مانند دو کوژ دوازده دوجین دوام ندارد دوباره ارزیابی کردن دوباره بکار بردنی دوباره بیمه کردن دوباره تنظیم کردن دوباره سازمان دادن دوباره سهم دادن دوباره گذاری دوباره به خدمت احضار شده دوبلین دوبندی دوتکه دود بیرون دادن دودآکنی دودو