امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Consistency

kənˈsɪstnsi kənˈsɪstnsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    consistencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
(کار، رفتار، استدلال) ثبات، دوام، تداوم، استقامت، پایداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- His arguments lacked consistency.
- بحث‌های او پیوستگی منطقی نداشت.
noun
انسجام، استحکام، یکدستی، یکپارچگی، همسازی، سازگاری
- the need for consistency and continuity in government policy
- نیاز به هماهنگی و تداوم در سیاست دولت
noun
(مایعات) غلظت، قوام، سفتی
- Boil the grape juice to the consistency of syrup.
- آب انگور را آن‌قدر بجوشانید تا به غلظت شیره برسد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد consistency

  1. noun thickness
    Synonyms: bendability, bendableness, compactness, density, elasticity, fabric, firmness, flexibility, frangibility, hardness, limberness, moldability, organization, plasticity, pliability, softness, solidity, suppleness, texture, viscidity, viscosity, viscousness
  2. noun constancy, regularity
    Synonyms: accord, agreement, apposition, appropriateness, aptness, coherence, cohesion, compatibility, concord, concurrence, conformability, congruity, consonance, correspondence, evenness, fitness, harmony, homogeneity, invariability, likeness, proportion, similarity, stability, steadfastness, steadiness, suitability, symmetry, uniformity, union, unity
    Antonyms: erraticism, incongruity, inconsistency, inconstancy, irregularity, variation

ارجاع به لغت consistency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consistency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consistency

لغات نزدیک consistency

پیشنهاد بهبود معانی