امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Consolation

ˌkɑːnsəˈleɪʃn ˌkɒnsəˈleɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
دلداری، تسلی، تسلیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun
مایه‌ی تسلی، مایه‌ی دلداری
- A few words of consolation calmed the bereaved mother.
- چند کلام تسلی‌بخش مادر داغ‌دیده را آرام کرد.
- Her son¨s letters were her sole consolation.
- نامه‌های پسرش یگانه مایه‌ی دل‌خوشی او بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد consolation

  1. noun relief, comfort
    Synonyms: alleviation, assuagement, cheer, comfort, compassion, ease, easement, encouragement, fellow feeling, help, lenity, pity, solace, succor, support, sympathy
    Antonyms: agitation, annoyance, antagonism, discouragement, disturbance, trouble, upset

ارجاع به لغت consolation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consolation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consolation

لغات نزدیک consolation

پیشنهاد بهبود معانی