امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Constraint

kənˈstreɪnt kənˈstreɪnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    constraints

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
اجبار، اضطرار، فشار، قید، گرفتاری، توقیف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun
قید، محدودیت
- a legal constraint
- محدودیت قانونی
- I noticed a certain constraint on their part.
- متوجه شدم که محذوریت دارند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد constraint

  1. noun force
    Synonyms: a must, coercion, compulsion, driving, duress, goad, hang-up, impelling, impulsion, monkey, motive, necessity, no-no, pressure, repression, restraint, spring, spur, suppression, violence
  2. noun shyness
    Synonyms: bashfulness, diffidence, embarrassment, hang-up, humility, inhibition, modesty, repression, reservation, reserve, restraint, timidity
    Antonyms: aggression
  3. noun restriction
    Synonyms: arrest, captivity, check, circumscription, confinement, constrainment, cramp, curb, damper, detention, deterrent, hindrance, limitation, restraint
    Antonyms: allowance, permission

لغات هم‌خانواده constraint

  • noun
    constraint
  • verb - transitive
    constrain

ارجاع به لغت constraint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «constraint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/constraint

لغات نزدیک constraint

پیشنهاد بهبود معانی