معنی contiguity به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌkɒntɪˈɡjuːɪti ˌkɒntɪˈɡjuːɪti

معنی و نمونه‌جمله

noun

مجاورت، همسایگی (درمورد مماس بودن و نزدیک بودن به‌کار می‌رود)، هم‌پهلویی، همجواری، هم‌مرزی، دیوار به دیواری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- the contiguity of their garden and our house

- هم‌دیواری باغ آن‌ها و خانه‌ی ما

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contiguity

noun The attribute of being so near as to be touching

Synonyms: adjacency, contiguousness

ارجاع به لغت contiguity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «contiguity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contiguity

لغات نزدیک contiguity

- contexture
- contg
- contiguity
- contiguous
- continence

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return