امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cork

kɔːrk kɔːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    corked
  • شکل سوم:

    corked
  • سوم‌شخص مفرد:

    corks
  • وجه وصفی حال:

    corking
  • شکل جمع:

    corks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
چوب‌پنبه، بافت چوب‌پنبه درخت بلوط، چوب‌پنبه‌ای،چوب‌پنبه گذاشتن (در)، بستن، راه چیزی (را) گرفتن، (مجازاً) در دهن کسی را گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- to cork a bottle
- چوب‌پنبه زدن به بطری
- to cork something up
- چیزی را ابراز نکردن
- She took a swig and then corked up the bottle.
- او یک قلپ خورد و سپس در بطری را گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cork

  1. noun A small float usually made of cork; attached to a fishing line
    Synonyms: plug, stopper, phellem, bobber, spike, tap, close, float, bob, oak, seal, bung, shive, stop, stopple, bobfloat
  2. noun Something used to fill a hole, space, or container
    Synonyms: choke, fill, plug, stop, stopper
  3. noun The plug in the mouth of a bottle (especially a wine bottle)
    Synonyms: bottle cork
  4. verb To plug up something, as a hole, space, or container
    Synonyms: block, choke, clog, close, congest, fill, plug, stop
  5. verb Close a bottle with a cork
    Synonyms: cork-up
    Antonyms: uncork

Phrasal verbs

  • cork up

    (در بطری را) گذاشتن، بستن

Idioms

  • blow one's cork

    (امریکا - عامیانه) از جا دررفتن، خشمگین شدن

ارجاع به لغت cork

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cork

لغات نزدیک cork

پیشنهاد بهبود معانی