امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Corny

    ˈkɔːrni ˈkɔːni
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      cornier

    • صفت عالی:

      corniest

    معنی و نمونه‌جمله

    noun adjective
    غله‌ای، شاخی، چرند

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - I dislike his corny jokes.
    - از شوخی‌های لوس و بی‌مزه‌ی او بیزارم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد corny

    1. adjective trite, clichéd
      Synonyms: banal, commonplace, dull, feeble, hackneyed, mawkish, melodramatic, old-fashioned, old hat, sentimental, shopworn, stale, stereotyped, stupid, tired, warmed-over
      Antonyms: new, original, unique

    ارجاع به لغت corny

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «corny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/corny

    لغات نزدیک corny

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی