امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Corpulent

ˈkɔːrpjələnt ˈkɔːpjələnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more corpulent
  • صفت عالی:

    most corpulent

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
فربه، چاق، تنومند، جسیم، هیکل‌دار، بزرگ جثه، تناور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His father was a tall, corpulent man.
- پدرش مردی بلندبالا و فربه بود.
- Her husband is too corpulent to play handball.
- شوهرش زیادی برای هندبال بازی کردن چاق است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد corpulent

  1. adjective fat, chubby
    Synonyms: baby elephant, beefy, blimp, bulky, burly, embonpoint, fat, fleshy, gross, having a bay window, having a spare tire, heavy, hefty, husky, large, lusty, obese, overblown, overweight, plump, portly, roly-poly, rotund, stout, tubby, weighty, well-padded
    Antonyms: skinny, slender, slight, thin

ارجاع به لغت corpulent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corpulent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/corpulent

لغات نزدیک corpulent

پیشنهاد بهبود معانی