معنی cosmetic به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

kɑːzˈmet̬ɪk kɒzˈmetɪk

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

شکل جمع:
cosmetics
صفت تفضیلی:
more cosmetic
صفت عالی:
most cosmetic

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

وسیله آرایش، فن آرایش و تزئین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- cosmetic surgery

- جراحی زیبایی (پلاستیک)

- Powder and rouge are cosmetics.

- پودر و سرخاب از لوازم آرایشی هستند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cosmetic

adjective beautifying; relating to appearance

Synonyms: corrective, gooky, improving, makeup, nonessential, painted, remedial, restorative, superficial, surface, touching-up

Antonyms: disfiguring

ارجاع به لغت cosmetic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «cosmetic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cosmetic

لغات نزدیک cosmetic

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند