امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Counteract

ˌkaʊntərˈækt ˌkaʊntərˈækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    counteracted
  • شکل سوم:

    counteracted
  • سوم‌شخص مفرد:

    counteracts
  • وجه وصفی حال:

    counteracting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
بی‌اثر کردن، خنثی کردن، عمل متقابل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to counteract a poison
- سم را بی‌اثر کردن
- They added sugar to the medicine to counteract its bitterness.
- به دارو شکر زدند تا تلخی آن را خنثی کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد counteract

  1. verb do opposing action
    Synonyms: annul, buck, cancel, cancel out, check, contravene, correct, counterbalance, countercheck, countervail, counterwork, cross, defeat, fix, foil, frustrate, go against, halt, hinder, invalidate, negate, negative, neutralize, offset, oppose, prevent, rectify, redress, resist, right, thwart
    Antonyms: aid, approve, assist, help, support

ارجاع به لغت counteract

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «counteract» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/counteract

لغات نزدیک counteract

پیشنهاد بهبود معانی