امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crass

kræs kræs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    crasser
  • صفت عالی:

    crassest

معنی و نمونه‌جمله

adjective
زمخت، درشت، کودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a crass, bespectacled manager behind a large desk
- مدیر عینکی احمق پشت میز بزرگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crass

  1. adjective coarse, insensitive
    Synonyms: asinine, blundering, boorish, bovine, churlish, dense, doltish, gross, indelicate, inelegant, loutish, lowbrow, lumpish, oafish, obtuse, Philistine, raw, rough, rude, stupid, uncouth, unrefined, vulgar, witless
    Antonyms: careful, delicate, kind, nice, refined, sensitive, tactful

ارجاع به لغت crass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crass

لغات نزدیک crass

پیشنهاد بهبود معانی