امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crisp

krɪsp krɪsp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crisped
  • شکل سوم:

    crisped
  • سوم‌شخص مفرد:

    crisps
  • وجه وصفی حال:

    crisping
  • شکل جمع:

    crisps
  • صفت تفضیلی:

    crisper
  • صفت عالی:

    crispest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb C2
مجعد شدن، موج‌دارکردن، حلقه‌حلقه کردن، چیز خشک و ترد، ترد، سیب‌زمینی برشته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Potato chips are crisp.
- سیب‌زمینی سرخ‌کرده (چیپس) ترد است.
- crisp celery
- کرفس تر و تازه
- a crisp uniform
- اونیفورم تر و تازه
- a crisp dialogue
- گفت و شنود پرحرارت
- crisp air
- هوای تازه
- a crisp tennis shot
- ضربه‌ی جانانه در تنیس
- thick, crisp hair
- موی پرپشت و موج‌دار
- bread crisping in the oven
- نانی که در فر برشته می‌شود
- celery crisped in ice water
- کرفسی که در آب یخ ترد شده است
- dinner burned to a crisp
- شام سوخته، شام زیاد پخته شده
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crisp

  1. adjective brittle, dry
    Synonyms: crispy, crumbly, crunchy, crusty, firm, fresh, friable, green, plump, ripe, short, unwilted
    Antonyms: flexible, limp, soft
  2. adjective fresh, chilly
    Synonyms: bracing, brisk, clear, cloudless, invigorating, refreshing, stimulating
    Antonyms: temperate, warm
  3. adjective short, curt in presentation
    Synonyms: abrupt, biting, brief, brusque, clear, clear-cut, cutting, incisive, penetrating, piquing, pithy, provoking, stimulating, succinct, tart, terse
    Antonyms: lengthy, long
  4. adjective smart, snappy in appearance
    Synonyms: clean-cut, neat, orderly, spruce, tidy, well-groomed, well-pressed
    Antonyms: ruffled, rumpled

Collocations

ارجاع به لغت crisp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crisp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crisp

لغات نزدیک crisp

پیشنهاد بهبود معانی