امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crisscross

ˈkrɪsˌkrɔs ˈkrɪskrɒs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective adverb
تقاطی، مورب، متقاطع، تقاطع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crisscross

  1. verb To pass through or over
    Synonyms: crosscut, cross, cancellate, cut across, crisscrossed, decussate, intersect, reticulate, reticulated
  2. adjective Marked with crossing lines
    Synonyms: awry, conflicting, crisscrossed, confused, intersect, chiasmic, traverse
  3. noun A marking that consists of lines that cross each other
    Synonyms: cross, mark

ارجاع به لغت crisscross

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crisscross» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crisscross

لغات نزدیک crisscross

پیشنهاد بهبود معانی