امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Curiosity

ˌkjʊriˈɑːsət̬i ˌkjʊəriˈɒsəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    curiosities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
کنجکاوی، فضولی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- His behavior aroused my curiosity.
- رفتار او کنجکاوی مرا برانگیخت.
- Out of curiosity, she read the letter sent to her brother.
- از روی کنجکاوی نامه‌ای را که برای برادرش فرستاده شده بود، خواند.
- the neighbors' curiosity
- فضولی همسایه‌ها
- Curiosity killed the cat.
- فضولی موقوف.
noun countable
چیز عجیب، بدیع، پدیده‌ی شگرف
- curiosities of nature
- عجایب طبیعت
- a curiosity of the literary world
- بدیعی از دنیای ادبیات
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد curiosity

  1. noun intense desire to know, understand
    Synonyms: concern, eagerness, inquiring mind, inquiringness, inquisitiveness, interest, interestingness, intrusiveness, investigation, meddlesomeness, meddling, mental acquisitiveness, nosiness, officiousness, prying, questioning, regard, searching, snoopiness, snooping, thirst for knowledge
    Antonyms: disinterest, indifference
  2. noun odd item
    Synonyms: anomaly, bibelot, bygone, conversation piece, curio, exoticism, freak, knickknack, marvel, monstrosity, nonesuch, objet d’art, oddity, peculiar object, prodigy, rarity, singular object, trinket, unusual object, wonder
    Antonyms: normality

Idioms

لغات هم‌خانواده curiosity

ارجاع به لغت curiosity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «curiosity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/curiosity

لغات نزدیک curiosity

پیشنهاد بهبود معانی