امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cushion

ˈkʊʃn ˈkʊʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cushioned
  • شکل سوم:

    cushioned
  • سوم‌شخص مفرد:

    cushions
  • وجه وصفی حال:

    cushioning
  • شکل جمع:

    cushions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable
متکا، نازبالش، کوسن، مخده، زیرسازی، وسیله‌ای که شبیه تشک باشد، با کوسن و بالش نرم مزین کردن، لایه گذاشتن، چنبره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a divan with two red cushions
- نیمکتی با دو کوسن قرمز
- The ring had fallen under the sofa's cushion.
- انگشتر زیر تشک کاناپه افتاده بود.
- An airplane flies on a cushion of air.
- هواپیما بر بالشی از هوا پرواز می‌کند.
- a shoe cushion
- کفی نرم کفش
- the cushion around a billiard table
- لبه‌های نرم میز بیلیارد
- a piston cushion
- بالشتک پیستون
- to cushion wooden chairs
- صندلی‌های چوبی را تشک‌دار کردن
- The nurse cushioned his injured shoulder.
- پرستار زیر شانه‌ی مصدومش بالش قرار داد.
- The press was cushioning the scandal.
- روزنامه‌ها آن افتضاح را بی‌صدا گذاشته بودند.
- Soft tires that cushion the ride.
- لاستیک‌های نرمی که سواری را نرم و ملایم می‌کنند.
- The flower bushes cushioned her fall, otherwise she would have been dead.
- بته‌های گل از شدت سقوط او کاستند و الا مرده بود.
- A salary raise may somewhat cushion the impact of price increases.
- افزایش حقوق‌ها ممکن است تا اندازه‌ای از تأثیر (سو) بالا رفتن قیمت‌ها بکاهد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cushion

  1. noun pillow, pad
    Synonyms: beanbag, bolster, buffer, bumper, fender, hassock, headrest, mat, rest, seat, sham, squab, woolsack
  2. verb pad, protect from blow
    Synonyms: bolster, buttress, cradle, dampen, deaden, insulate, muffle, pillow, seclude, soften, stifle, support, suppress

Collocations

  • cushion cover

    رو بالشتی، روپوش تشکچه‌ی مبل

ارجاع به لغت cushion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cushion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cushion

لغات نزدیک cushion

پیشنهاد بهبود معانی