امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dainty

ˈdeɪnti ˈdeɪnti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
هرچیز ظریف و عالی، گوشت یا خوراک لذیذ، مطبوع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a dainty morsel
- لقمه‌ی دلچسب
- The various dainties they served us at supper.
- خوراک‌های لذیذ و گوناگونی که سر شام به ما دادند.
- a dainty lass
- دخترک ظریف و زیبا
- dainty teacups
- فنجان‌های ظریف و زیبا
- those two dainty, well-dressed women
- آن دو زن زیبا و خوش لباس
- When it comes to food he is quite dainty.
- او در مورد خوراک خیلی مشکل پسند است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dainty

  1. adjective delicate, fragile, fine
    Synonyms: airy, attractive, beautiful, bonny, charming, choice, comely, cute, darling, delectable, delicious, delightful, diaphanous, elegant, ethereal, exquisite, fair, feeble, frail, graceful, lacy, light, lovely, neat, nice, palatable, petite, pleasing, precious, pretty, rare, recherché, refined, savory, select, soft, subtle, superior, sweet, tasteful, tasty, tender, thin, toothsome, trim, well-made
    Antonyms: clumsy, coarse, harsh, heavy, rough
  2. adjective finicky, particular
    Synonyms: acute, choosy, delicate, fastidious, finical, finicking, fussy, mincing, nice, perceptive, persnickety, refined, scrupulous, tasteful
    Antonyms: accepting, easy

ارجاع به لغت dainty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dainty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dainty

لغات نزدیک dainty

پیشنهاد بهبود معانی