امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Debrief

ˌdiːˈbriːf ˌdiːˈbriːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    debriefed
  • شکل سوم:

    debriefed
  • سوم‌شخص مفرد:

    debriefs
  • وجه وصفی حال:

    debriefing

معنی و نمونه‌جمله

adverb
پرسش کردن، اطلاعات کسب کردن (برای مثال از خلبان)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a debriefing session
- جلسه‌ی گزارش‌گیری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد debrief

  1. verb question
    Synonyms: ask questions, cross-examine, examine, gather intelligence, give the third degree, grill, interrogate, interview, investigate, probe, put through the wringer, quiz, work over
  2. verb silence
    Synonyms: censor, dummy up, gag, hold one’s tongue, hush up, mute, muzzle, put the lid on, quash, say nothing, shut up, sit on, soft-pedal, squelch, stifle, suppress

ارجاع به لغت debrief

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «debrief» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/debrief

لغات نزدیک debrief

پیشنهاد بهبود معانی