امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Decipher

dɪˈsaɪfər dɪˈsaɪfə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    deciphered
  • شکل سوم:

    deciphered
  • سوم‌شخص مفرد:

    deciphers
  • وجه وصفی حال:

    deciphering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
رمزگشودن، کشف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
verb - transitive
گشودن سر، فاش کردن سر
- to decipher a code
- کلید رمز چیزی را پیدا کردن، رمز را گشودن
- Archaeologist tried to decipher the stone engravings.
- باستان‌شناسان کوشیدند سنگ‌نبشته‌ها را بخوانند.
- I could not decipher his real intention.
- نتوانستم منظور واقعی او را دریابم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decipher

  1. verb figure out, understand
    Synonyms: analyze, break, break down, bring out, cipher, construe, crack, decode, deduce, disentangle, dope out, elucidate, encipher, explain, expound, find the key, interpret, make clear, make out, puzzle out, read, render, reveal, solve, spell, translate, unfold, unravel, unriddle
    Antonyms: code, encode, scramble

ارجاع به لغت decipher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decipher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decipher

لغات نزدیک decipher

پیشنهاد بهبود معانی