امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Decision-making

    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    شکل نوشتاری دیگر این لغت: decision making

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun uncountable C1
    تصمیم‌گیری (به‌ویژه تصمیم‌های مهم در سازمان‌های بزرگ و دولت و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - The manager's decision-making skills were put to the test during the crisis.
    - مهارت‌های تصمیم‌گیری مدیر در طول بحران آزموده شد.
    - Good decision making is a key trait of successful people.
    - تصمیم‌گیری خوب یکی از ویژگی‌های افراد موفق است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد decision-making

    1. noun The cognitive process of reaching a decision
      Synonyms: deciding

    ارجاع به لغت decision-making

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «decision-making» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decision-making

    لغات نزدیک decision-making

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی