ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

Decompensation

ˌdiːkɑːmpənˈseɪʃən diːˌkɒmpenˈseɪʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable
    پزشکی روان‌پزشکی فروپاشی مکانیسم‌های دفاعی (زوال عملکردی ساختار یا سیستمی است که قبلاً با کمک جبران کار می‌کرده است.)
    • - The stress of the job led to decompensation in his mental health.
    • - استرس شغلی منجر به فروپاشی مکانیسم‌های دفاعی سلامت روانی او شد.
    • - The sudden loss of a loved one caused her to go into decompensation.
    • - از دست دادن ناگهانی یکی از عزیزان باعث شد که او دچار فروپاشی مکانیسم‌های دفاعی شود.
  • noun countable uncountable
    پزشکی ناتوانی قلب، حمله‌ی قلبی
    • - The patient's decompensation led to severe symptoms of heart failure.
    • - حمله‌ی قلبی بیمار منجر به علائم شدید نارسایی قلبی شد.
    • - The nurse monitored the patient closely for signs of decompensation.
    • - پرستار بیمار را از نزدیک به‌خاطر نشانه‌های حمله‌ی قلبی تحت‌نظر داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت decompensation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decompensation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decompensation

لغات نزدیک decompensation

پیشنهاد بهبود معانی