معنی decontaminate به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌdiːkənˈtæməneɪt ˌdiːkənˈtæməneɪt

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

از آلودگی مبرا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Decontamination experts visited the site of the accident.

- کارشناسان آلایش‌بری از محل حادثه دیدن کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decontaminate

verb clean

Synonyms: antiseptize, cleanse, disinfect, fumigate, make sterile, purify, sanitize, sterilize, wash

ارجاع به لغت decontaminate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «decontaminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decontaminate

لغات نزدیک decontaminate

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی