امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deem

diːm diːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    deemed
  • شکل سوم:

    deemed
  • سوم‌شخص مفرد:

    deems
  • وجه وصفی حال:

    deeming

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive formal C2
در نظر گرفتن، تشخیص دادن، صلاح دیدن، قضاوت کردن، پنداشتن، فرض کردن، خیال کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- It was not deemed advisable to invite him.
- صلاح دانسته نشد که از او دعوت به عمل آید.
- I deem it necessary to tell you that ...
- تشخیص دادم به شما بگویم که ....
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deem

  1. verb regard, consider
    Synonyms: account, allow, appraise, assume, be afraid, believe, calculate, conceive, conjecture, credit, daresay, divine, esteem, estimate, expect, feel, guess, hold, imagine, judge, know, presume, reckon, sense, set store by, suppose, surmise, suspect, think, understand, view

ارجاع به لغت deem

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deem» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deem

لغات نزدیک deem

پیشنهاد بهبود معانی